امروز لی‌لی چی می‌خونه؟

  زیرانداز را پهن می کنم و سبد را از دستش می گیرم و روی قبر می گذارم. دوروبر پر از ... ادامه مطلب

  دفعه آینده، به وضع خودم سرو سامانی می دهم میدانی ... حتما. کسی را برای خودم پیدا می کنم. یک ... ادامه مطلب

  می خواهم برایت نامه ای بنویسم که مثل هیچ نامه ای نباشد و برایت زبان تازه ای خلق کنم زبانی هم ... ادامه مطلب

  به خودم می گویم: شاید نباید بروم. خودم بهم می گوید: باید ذهنم را تعطیل کنم، باید در ذهنم را تخته ... ادامه مطلب

  آنگاه که درباره تو می نویسم با پریشانی دلنگران دواتم هستم و باران گرمی که درونش فرو می بارد... و می بینم که ... ادامه مطلب

  من پیش از آن که بخوابم گوسفند نمی‌شمرم اما یارانی را می‌شمرم که از آنان دوری گزیده‌ام: چهره‌هایی که هر یک سپس دیگری از چراه‌گاه‌ها ... ادامه مطلب

  کلمانس بارو هیچ وقت سفر نکرده بود، هیچ وقت پایش را از پاریس بیرون نگذاشته بود. جانش به جان این ... ادامه مطلب

  پنداشتیم تهی دستیم و بی چیز،  اما زمانی که آغاز شد از دست دادن همه چیزی، هر روز برایمان خاطره ای شد، آنگاه ... ادامه مطلب